نویسه جدید وبلاگ
3 تجربهای که از همراهی با سبزها آموختم
ساعت حدود 10:15 جمعه موعود با اتومبیل یکی از دوستان میدان هفت تیر میرسیم. از ماشین که پیاده میشویم من و دوستم هنوز مرددیم که این جمعیت چند هزارتایی که آرام به سمت میدان ولیعصر میرود و پرچمهای سبز در دست دارد از مردمند یا از ما بهترانند! خودمان هم باور نمیشد که این جمعیت که ابتدایش را نمیدیدیم و انتهایش آرام و پرقدرت از خروجی متروی هفت تیر، مثل چشمه جوشان بالا میزند مردمان باوقار و بافرهنگ ایرانند که اینبار هم میخواهند تکصدایی را بشکنند و بگویند:
فلسطین را رها کن! فکری به حال ما کن!
-
اطراف ما هزاران چشم همدل با ما بودند که شاید اندکی تشویق و دلگرمی میخواستند تا به جمع ما بپیوندند و اتومبیلهایی که همگی آن سوی خیابان با انگشتان V شده تردد میکردند. من با صدای بلند میگفتم: الله اکبر و جمعیت اطرافم جواب میدادند: الله اکبر. این اولین فریادهای ما بود. تقریبا هر دهمتر یکی دو نفر شعار میدادند و گاهی این شعار مثل امواجی زیبا با تاخیر از جلوی راهپیمایان به انتها میرسید. من تنها با هدف اینکه آن جمعیت تماشاچی مردد را تشویق کنم ابتدا فریاد زدم: مردم به ما ملحق شوید و اطرافیانم هم بلند تکرار کردند سپس جو زده فریاد کشیدم: شهید راه حق شوید! (این شعار خاطره 5 سالگی من از هنگام پیروزی انقلاب 57 بود) اما مردم اینبار تکرار نکردند. من دوباره گفتم: مردم به ما ملحق شوید و اطرافیانم هم بلند تکرار کردند در ادامه فریاد کشیدم: شهید راه حق شوید! مردم اینبار نه تنها تکرار نکردند که چپچپ هم نگاهم کردند. اما آن درسی که خوانده بودم اینبار برایم عینالیقین شد: اولا چرا باید شهید شد؟ مگر ما در کدام عصر زندگی میکنیم که برای حرف زدن و فریاد زدن از جور و ستم باید خون و کشته داد؟ آنچه گاهی برخی دوستان جوان فراموش میکنند این است که حتی درگیریهای جزیی در سطح خیابان و کوچه ها تنها از یک سو باعث میشود تا مخالفان سبز ماندن و شاد زیستن بگیرند و بزنند و بسوزانند و از سوی دیگر هزینه جنبش سبز را آنقدر افزایش میدهد که خود خانواده ها و دوستان، ما را از مقاومتهای آرام و مدنی هم برحذر میدارند.
-
جمعیت حدود 11:30 جلوی بیمارستان ساسان میرسد، انگشتهای اشاره بسیاری به سمت لبان روزهدار میرود که: سکوت! اینجا بیمارستان است و بیماران آرامش میخواهند. درس دوم: ما مطالباتی داریم اما حاضر نیستیم برای رسیدن به آن از گرده دیگران بالا برویم، ما ایرانی هستیم، فرزندان کوروش کبیر که احترام به حقوق همه را ضروری میدانست. اتفاقا خواسته ما این است که کسی برای رسیدن به قدرت (حتی با خیرخواهانه ترین نیات) آنان را که مایل به او نیستند و یا حتی مخالف اویند را له نکند.
-
هنگام اذان ظهر در حالیکه پلیس و لباس شخصی مقاومت شدیدی برای جلوتر نرفتن ما از سر خیابان وصال به سمت دانشگاه تهران میکنند. باران میگیرد همراه با صدای آسمانی الله اکبر الله اکبر اذان گو. باران پیام شادی بود و حضور خداوند. جالب بود برایم که مردمان دولت ساخته زیر درخت و مقوا بر سر از باران فرار میکردند. اما مردمان خودساخته سبز دیار من زیر باران کف خیابان دست نیاز به آسمان نشستند و تا آخر اذان خیس از رحمت شدند. درس سوم: چترها را باید بست ... جور دیگری باید دید. و رنگین کمان پاداش کسانی است که تا آخرین لحظه زیر باران میمانند.